بــاغ ا نــار
حضرت ظریفی حضرت ظریفی

سلام دوست خوبم!

  بیداد سر ما ویخبندان ،رنج بیخانمانی ها مرگ مردم مجال خوش بودن را از من گرفته است.

 اگر بالبخند رنجی آمیخته ام ازنا گزیری است.

خواستم نغمه سرایم دل من شاد نبود

وزغم زال زمان طبع من آباد نبود

دست وپا قطع شد و مرگ چه بیداد نمود

در کجا بود که این ناله وفریاد نبود

جورسرمای زمستان به وطن طوفان داشت

هر کجا دیده گشود م کسی د لشا د نبود

آه در سینه فرو، خنده به لب ها خشکید

ظلم وبیداد زمان اینقدرم یاد نبود

-------------------------------------

بــاغ ا نــار

چون دانهء انار که در حجله چیده است

حسنت به پرده های دلم آرمیده است

خندان لبت که مژدهء دیدارزندگیست

مو جی زخون عشق برگها دویده است

بر شاخه های نازک پندار خاطرم

پر وانه ام حکایت دوری گزیده است

گویند بهار در شرف آمد آمد است

بال نزول وحی پرستو رسیده است

در برگ های شاخ گل این انار ها

آب حیات شبنم عشق آرمیده است

زیبا ئیت کشانده مرا از پی غزل

حسن سرود لطف نوای پدیده است

هر چند می تپم به تمنای وصل یار

رنج بشر بماتم دوران رسیده است

باغ انار محضر موج غم من است

از مشرب تلا طم دل خون دمیده است

گویا نشسته خون به وطن جای خنده ها

دوران به عمر خویش چنین غم ندیده است

دیار غربت کشور فنلاند جمعه روز ۸/۲/۲۰۰۸

 

 

 


February 11th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان